جدول جو
جدول جو

معنی غازی مازندرانی - جستجوی لغت در جدول جو

غازی مازندرانی
(یِ زَ دَ)
اسمش محمد قاسم خان بن میرزا حسن و همشیره زادۀ محمدمهدی خان متخلص به شحنه است که در حرف شین ذکری از او رفته و خود در بدایت جوانی است و طبعش در نهایت روانی در حضرت اقدس شاهنشاه اسلام پناه گردون درگاه محمدشاه خلدالله ملکه به منصب غلام پیشخدمتی مفتخر است و در آن دربار معدلت آثار خدمتگر بواسطۀ انتساب سالهاست که با من بنده انیس و جلیس و معاشر است و غالباً در منزلم حاضر با فقیرانش میلی تمام است و در این مسلک صاحب مقام همتی عالی دارد و طریق جلادت و فتوت می سپارد قناعتی به مناعت آمیخته است و توسلی به توکل آویخته برنایی خلیق است و دانایی رفیق در طریقۀ ذوق می پوید و احیاناً شعری می گوید به قصایدش فزون از غزل طبع راغب است و قانون فصحا را تتبع و مراقب، در مبادی حال چاکر تخلص می کرده، سلیقه اش نیکوست و طریقه اش دلجو. دور نیست در فنی اگر کوشد چشمه سار ارتقا از وجودش جوشد در سنۀ 1271 هجری قمری در مازندران رحلت کرد و این ابیات از اوست. (مجمع الفصحاء ج 2 ص 367). صاحب مجمع الفصحاء در حدود 57 بیت که منتخبی از قصاید و تغزلهای اوست ثبت کرده است و در این جا چند بیت برای نمونه از اشعار او نقل میشود:
ای موی تو چون سنبل و ای روی تو گلنار
از سنبل و گلنار تو بس نرگس خونبار
گلنار که دیده ست رباید دل مردم
سنبل که شنیده ست از او خلق در آزار
سنبل که شنیده ست دل آزار و جفاجو
گلنار که دیده ست زره پوش وزره دار
سنبل که شنیده ست که گلنارش در بر
گلنار که دیده ست که سنبل بودش یار
گر سنبل و گلنار بتکرار سرودم
بر زلف و رخش هستم مفتون و گرفتار
تکرار نه زیباست مگر مدحت سلطان
کو هست جهاندار و از دودۀ قاجار..
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ دَ)
هادی فرزند ملاصالح از علمای شیعه و ادیبی فقیه بوده است. وی به سال 1120 درگذشت و در اصفهان در کنار قبر پدر مدفون گردید. او راست: 1- ترجمه فارسی قرآن با شأن نزول. 2- حاشیۀ تفسیر بیضاوی به فارسی. 3- الحدود و الدیات به فارسی. 4- شرح شافیۀابن حاجب و آثاری دیگر. (از ریحانه الادب ج 3 ص 425)
لغت نامه دهخدا